معنی نوعی خودروی رنو
حل جدول
اسکالا
رنو
شرکت خودروسازی فرانسوی
شرکت خودرو سازی فرانسوی
نوعی خودروی ژاپنی
سوبارو
نوعی خودروی جنگی
نفربر
نوعی خودروی کرهای
دوو
نوعی خودروی ایسوزو
ارگا
نوعی خودروی ایتالیایی
فراری
خودروی فرانسه
رنو
واژه پیشنهادی
کلیو
لغت نامه دهخدا
رنو. [رَ ن ُوو] (ع ص) مرد پیوسته بسوی چیزی نگرنده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). || آنکه سخن کسی را به رغبت تمام بشنود و خوش آیدش و گویند: هو رنو فلانه؛ یعنی پیوسته بسوی او می نگرد و به سخن او برغبت گوش می کند و خوشش می آید. (از منتهی الارب). مردی که سخن زنان را با میل تمام گوش کند و به اعجاب آید و گویند: «هو رنوها». (از اقرب الموارد).
رنو. [رُ ن ُوو] (ع مص) پیوسته نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بسکون چشم نگریستن. (منتهی الارب). ادامه دادن نظر را به سوی کسی بسکون چشم. (از اقرب الموارد). رَنا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || لهو و لعب با شغل دل و شغل بینایی و غلبه ٔ هوی. (از منتهی الارب). طرب کردن با اشتغال دل و چشم و غلبه ٔ هوی. (از اقرب الموارد). || شادمان گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || رنو از چیزی، تغافل از آن چیز. (از اقرب الموارد).
رنو. [رِ ن ُ] (اِخ) رودی است در شمال ایتالیا که در ایالت توسکانا از کوههای آپنین سرچشمه می گیرد و بسوی شمال شرقی پیش می آید. طول آن در حدود 180 هزار گز است و در فصول بارانی بسیار پرآب است.
خودروی
خودروی. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) آنچه نکشته و ننشانده اند. آن نباتی که تخم آن نکشته اند. (یادداشت مؤلف). خودرو:
نرگس سیراب یابی اندر او وقت تموز
لاله ٔ خودروی بینی اندر او گاه خزان.
فرخی.
در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح
راغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه.
فرخی.
تا لاله ٔ خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل نار.
فرخی.
می ده پسرا بر گل، گل چون مل و مل چون گل
خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل.
منوچهری.
تا گل خودروی بود خوب روی
تا شکن زلف بود مشکبوی.
منوچهری.
در سجده رود خیری با لاله ٔ خودروی
سرخی نه بشنگرفش و سبزی نه بزنگار.
منوچهری.
هر کجا یابی زین تازه بنفشه ٔ خودروی
همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر.
منوچهری.
اگر صدره بپالایی مس و روی
بپالودن نگردد زرّ خودروی.
(ویس و رامین).
بر تو جوان گونه ٔ پیری چراست
لاله ٔ خودروی تو خیری چراست ؟
نظامی.
آن گل خودرای که خودروی بود
از نفس باد سخنگوی بود.
نظامی.
تو از نبات گرو برده ای بشیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی.
سعدی.
چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول
چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی.
سعدی.
خواب از خمار باده ٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است.
سعدی.
|| نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرو. || (اِ مرکب) گل لاله. خودرو. (یادداشت مؤلف).
- خودروی لاله، لاله ٔ خودروی. شقایق. (یادداشت مؤلف):
درود از من بدان خودروی لاله
که دارد چشمم آگنده بژاله.
(ویس و رامین).
|| بدون تربیت و بالیدگی. نمو خودبخودی. (ناظم الاطباء). خودرو.
فرهنگ فارسی هوشیار
شاد، یکسان
معادل ابجد
1218